دیوید که روابط عاطفی ناپایداری داشت از درون احساس نقص / شرم میکرد. او با برتریطلبی، فخرفروشی و تکبر سعی میکرد که سرپوشی بر این احساس بیارزشی بگذارد. دانیل که فردی مردمدار بود نیز از این مسأله رنج میبرد. بخشی از نادیدهانگاری نیازهایش به این احساس برمیگشت که خودش را آدم بیارزشی میدانست.
آسیبهایی که به عزت نفس ما وارد میشود، احساس شرمساری را در ما دامن میزند. شرمساری، هیجان مسلّط تلههای زندگی مربوط به عزت نفس است. اگر در دام تلهی زندگی نقص / شرم یا شکست افتاده باشید، شرمساری دست از سر زندگی شما برنمیدارد.
خودابرازگری (تلههای زندگی: اطاعت و معیارهای سختگیرانه)
خودابرازگری را میتوان آزادی در بیان نیازها، احساسها (از جمله خشم) تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی میتواند به خودابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشید که نیازهایش به اندازهی نیازهای دیگران مهم هستند. ما بدون بازداریهای افراطی بایستی در انجام رفتارهی خودانگیخته آزاد باشیم. ما حقّ داریم به فعالیتها یا علایقی بپردازیم که ما را خوشحال
اگر در محیط اولیهی زندگی، ما را به خودابرازگری رهنمون کردهاند، تشویق میشویم که تمایلات و علایق طبیعی خودمان را دنبال کنیم. نیازها و علاقهها نقش برجستهای در تصمیمگیریهایمان دارند. در چنین محیطی حق داریم هیجانهای خود مثل غم و خشم را ابراز کنیم به شرطی که به دیگران لطمه و صدمهی جدی نزنیم. گاهی میتوانیم بازیگوش، بشاش و خودانگیخته باشیم. در چنین فضایی به ما یاد دادهاند که بین کار و تفریح، تعادل برقرار کنید. معیارهای چنین محیطی، معقول است.
آسیبهایی که به عزت نفس ما وارد میشود، احساس شرمساری را در ما دامن میزند. شرمساری، هیجان مسلّط تلههای زندگی مربوط به عزت نفس است. اگر در طرحواره درمانگر دام تلهی زندگی نقص / شرم یا شکست افتاده باشید، شرمساری دست از سر زندگی شما برنمیدارد.
خودابرازگری (تلههای زندگی: اطاعت و معیارهای سختگیرانه)
خودابرازگری را میتوان آزادی در بیان نیازها، احساسها (از جمله خشم) تمایلات طبیعی تعریف کرد. کسی میتواند به خودابرازگری بپردازد که به این باور رسیده باشید که نیازهایش به اندازهی نیازهای دیگران مهم هستند. ما بدون بازداریهای افراطی بایستی در انجام رفتارهی خودانگیخته آزاد باشیم. ما حقّ داریم به فعالیتها یا علایقی بپردازیم که ما را خوشحال میکند و فقط به دنبال جلب رضایت و خوشحالی اطرافیان نباشیم. ما حق داریم زمانی از وقت خود را به بازی و تفریح اختصاص دهیم و تمام زندگی خود را به کار و رقابت بیمارگونه نپردازیم.
اگر در محیط اولیهی زندگی، ما را به خودابرازگری رهنمون کردهاند، تشویق میشویم که تمایلات و علایق طبیعی خودمان را دنبال کنیم. نیازها و علاقهها نقش برجستهای در تصمیمگیریهایمان دارند. در چنین محیطی حق داریم هیجانهای خود مثل غم و خشم را ابراز کنیم به شرطی که به دیگران لطمه و صدمهی جدی نزنیم. گاهی میتوانیم بازیگوش، بشاش و خودانگیخته باشیم. در چنین فضایی به ما یاد دادهاند که بین کار و تفریح، تعادل برقرار کنید. معیارهای چنین محیطی، معقول است.
شناختدرمانگران اعتقاد دارند اگر بتوانیم به بیماران یاد بدهیم که شرایط پیرامون را درستتر و منطقیتر تفسیر کنند در ایجاد احساس بهتر به آنها کمک کردهایم. اگر بتوانیم به آیدا کمک کنیم که پی ببرد که بدون کمک دیگران از مترو استفاده کند، ترسش
آرون بک پیشنهاد میکند که افکارمان را با معیار عقل و منطق، مورد نقد و بررسی قرار دهیم. آیا وقتی نگران و آشفته هستیم، مسایل را فاجعهسازی یا شخصیسازی میکنیم یا دامنهی مسایل را به طور افراطی تعمیم میدهیم؟ آیا میتوان از زاویهی دیگری به شرایط نگاه کرد؟ علاوه بر این،آرون بک معتقد است که افکار منفی را در معرض تجربههای کچک قرار دهیم و آنها را به بوتهی آزمایش بگذاریم. به عنوان مثال، ما از آیدا خواستیم که به تنهایی در اطراف خانهاش پیادهروی کند تا بببیند که آیا برای وی اتفاق ناگواری خواهد افتاد، حتی زمانی که اعتقاد راسخ داشت که این کار باعث غش و ضعف او خواهد شد.
امروزه شناختدرمانی قدر و منزلت ویژهای پیدا کرده است. پژوهشهای زیادی از اثربخشی شناختدر مانی در درمان اختلالهایی مثل افسردگی و اضطراب حمایت کردهاند. شناختدرمانی، رویکردی فعال است و به بیماران یاد میدهد که با کنترل و بررسی افکارشان به تعدیل حالتهای خلقیشان بپردازند. شناختدرمانگران برای آموزش مهارتهای کاربردی به بیماران معمولاً تکنیکهای شناختی و رفتاری را ترکیب میکنند.
اگرچه بسیاری از درمانگران دیوید، خونگرم و صمیمی بودند، اما مشکل اصلی جای دیگری بود. مسأله این بود که دیوید همیشه برای صمیمیّتگریزی توجیه پیدا میکرد. هر چند حمایت عاطفی درمانگر از بیمار حایز اهمیت است، اما این شرط نمیتواند گره از
وقتی دیوید برای حل و فصل مشکلاتش به ما مراجعه کرد، علاوه بر جنبههای همدلانه، بُعد چالش و رویاروسازی را نیز به درمان اضافه کردیم. هر زمان که تلهی زندگیاش در رفتار، احساس و شیوهی تفکر او نمود پیدا میکرد، او را با این مسأله روبهرو میکردیم. نکتهی مهم این بود که به دیوید نشان بدهیم که با مشکل وی (ناراحتی از نداشتن رابطهای صمیمی و دیرپا) صادقانه همدل هستیم و این مشکل را به الگوهای ارتباطی ناخوشایند وی با والدینش ربط میدهیم. با این حال هر وقت میخواست دلیلتراشی کند به او گوشزد میکردیم که دوباره در دام تله ی زندگیاش گیر کرده است. عیبجویی راهی برای صمیمیّتگریزی است. بعد از یک سال از گذشت درمان (رویاروسازی همدلانه یا متعادلسازی رویاروسازی و همدلی) بالاخره توانستیم تغییرات خوبی در زندگی وی ایجاد کنیم. دیوید در حال حاضر با خانمی که خونگرم و دوست داشتنی است، دوران نامزدی را پشت سر میگذارد.