اگرچه بسیاری از درمانگران دیوید، خونگرم و صمیمی بودند، اما مشکل اصلی جای دیگری بود. مسأله این بود که دیوید همیشه برای صمیمیّتگریزی توجیه پیدا میکرد. هر چند حمایت عاطفی درمانگر از بیمار حایز اهمیت است، اما این شرط نمیتواند گره از
وقتی دیوید برای حل و فصل مشکلاتش به ما مراجعه کرد، علاوه بر جنبههای همدلانه، بُعد چالش و رویاروسازی را نیز به درمان اضافه کردیم. هر زمان که تلهی زندگیاش در رفتار، احساس و شیوهی تفکر او نمود پیدا میکرد، او را با این مسأله روبهرو میکردیم. نکتهی مهم این بود که به دیوید نشان بدهیم که با مشکل وی (ناراحتی از نداشتن رابطهای صمیمی و دیرپا) صادقانه همدل هستیم و این مشکل را به الگوهای ارتباطی ناخوشایند وی با والدینش ربط میدهیم. با این حال هر وقت میخواست دلیلتراشی کند به او گوشزد میکردیم که دوباره در دام تله ی زندگیاش گیر کرده است. عیبجویی راهی برای صمیمیّتگریزی است. بعد از یک سال از گذشت درمان (رویاروسازی همدلانه یا متعادلسازی رویاروسازی و همدلی) بالاخره توانستیم تغییرات خوبی در زندگی وی ایجاد کنیم. دیوید در حال حاضر با خانمی که خونگرم و دوست داشتنی است، دوران نامزدی را پشت سر میگذارد.